#قرار خواهرانه
سلام دوستان گفته بودم براتون می خوام اتفاقی که برای چشمم افتاده بود را تعریف کنم اولین اتفاق که برای چشمم افتاد در سن سه سالگی. وقتی سه ساله بودم برادرم یه میخ توی دستش بود پرت کرد و میخ خورد توی چشم من ،اون موقع ما توی روستا زندگی میکردیم و امکانات نداشتیم،خانواده فکر میکردن چیز مهمی نیست،ولی سه روز بعد چشمم عفونت کرد و مجبور شدیم بیایم یکی از بیمارستان های شیراز،دکتر وقتی چشمم رو دید گفت چرا دیر آوردینش و بعد گفت قرنیه چشمش پاره شده باید عمل بشه،دکتر خیلی مهربونی بود خدا رحمتشون کنه روحشون شاد،(اون دکتر کسی نبود جز دکتر خدادوست)چندتا عمل روی چشمم انجام داد ولی نتونست بیناییم رو کامل برگردونه،حالا بینایی چشم چپم فقط ده درصد شده،البته اون موقع پیوند قرنیه وجود نداشت،خدای ناکرده اگر این اتفاق برای کسی بیفته با پیوند قرنیه میتونن بینایی رو برگردونن،چند سالی گذشت و از طریق اخبار مطلع شدم که عمل پیوند قرنیه تو ایران انجام میشه ،خیلی خوشحال شدم و رفتم پیش دکترم،،دکتر بهم گفت چشم شما تنبل شده و این عمل روی چشم شما جواب نمیده،ناراحت برگشتم خونه،دوباره چند سال گذشت و رسیدیم به سال 1391که یک اتفاق دیگه دوباره برای چشم چپم افتاد،،،،،،،،ادامه ماجرا را توی پست بعدی مینویسم،ببخشید که خیلی حرف زدم،سؤالی براتون پیش اومد در خدمتم🌹🌹🌹🌹🌹🌹
...